داستان ترسناک

ساخت وبلاگ

امکانات وب

آقای فرانک ودوستش درمصردرحال تفریح بودند که تابوتی رادیدند که به نزایده گذاشته شده است وآقای فرانک تابوت رامیخردو همراه خودش به انگلستان میبرد .اوهروز ساعتی رابه تابوت خیره میشدوپیپ میکشید تااین که یروز نقاشی روتابوت به روبه خیره شده ولبخندی نمی زنددرحالی که روزهای قبل چشم هایش بسته بودولبخند میزد.ازان روزبه بعدبدبختی های آقای فرانک شروع شد.شرکت هایش ورشکست شد وخودش به بیماری مبتلا شد.در روزهای آخرعمرش تابوت را به بیوه همسایه اش فروخت ولی اوهم ازدست این تابوت درنرفت.مادرش بیمارشد.سگ هایش هار شدنند و خودش نیز بیمار شد.سرانجام مادرش تابوت رابه یک کشیش داد.کشیش هم معطل نکردوآن را به موزه لندن اعطا کرد.موزه لندن هم آتش گرفت ودرهنگام سوختن هم بربالای موزه تصویر زنی به صورت دودبود که به اینطرف وآنطرف میرفت.قرارشد تابوت راباتایتانیک به موزه امریکا ببرندتا در کنار دیگر مومیایی هاآرام بگیرد.ولی کشتی غرق شد وتابوت چندسال بعددرسواحل مصریافت شد. داستان ترسناک...
ما را در سایت داستان ترسناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سید aaazalireza بازدید : 217 تاريخ : يکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت: 19:37